پارت ۱۱۸

باد خنک صبحگاهی به صورتشون می‌خورد. ات، ساک رو بغل کرده بود و نگاهش خیره به جاده‌ی خالی بود. چند دقیقه گذشت، بعد بی‌صدا سرشو گذاشت روی شونه‌ی جونگ‌کوک.

جونگ‌کوک نگاهش رو از جاده برنداشت، اما کمی از گوشه‌ی چشم به ات نگاه کرد. چیزی نگفت.

چند متر جلوتر، خیلی ناگهانی ترمز کرد. موتور لرزید و ات به شدت به جلو پرت شد، تا حدی که سینه‌ش به پشت جونگ‌کوک خورد.

جونگ‌کوک با صدای جدی اما کوتاهش گفت:
– «محکم منو بچسب.»

ات بدون هیچ حرفی بازوی جونگ‌کوک رو گرفت و کمی خودش رو جمع کرد. از اون لحظه به بعد، مسیر رو آروم‌تر رفتن.

وقتی به ساحل رسیدن، جونگ‌سو با ذوق و شوق از موتور پایین پرید و به سمت شن‌ها دوید. ات هم بدون مکث دنبالش رفت. هر دو خنده‌کنان جایی مناسب پیدا کردن و سریع زیرانداز رو پهن کردن.

تهیونگ و جونگ‌کوک وسایل رو از روی موتورها برداشتند و با گام‌های آرام به سمت اون دو نفر حرکت کردند. صدای موج‌ها و بوی شور دریا فضای اطراف رو پر کرده بود.

وقتی رسیدن، ات و جونگ‌سو حتی منتظر نشدن. هر دو در یک حرکت، لباس‌هاشون رو درآوردن و با سرعت به سمت آب دویدن. شن‌ها زیر پاشون پخش می‌شد و صدای خنده‌هاشون با صدای دریا قاطی می‌شد.

اسلاید ۲ چیزی که ات برای ساحل پوشید
اسلاید ۳ چیزی که جونگ سو برای ساحل پوشید
دیدگاه ها (۱۴)

پارت ۱۱۹

پارت ۱۲۰

پارت ۱۱۷

پارت ۱۱۶

وقتی تو بلدم بودی پارت سوم ناگهان سر ات سنگین شد، نگاهش خالی...

"سرنوشت " p,38...یهو .... ا/ت رو بغل کرد و پیشونیشو بوسید .....

"سرنوشت " p,39...بعد از صبحونه بلند شدیم و همه رفتیم توی اتا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط